
همه شمایی که کارآفرین و کارمند حرفه ای هستید، آیا تاکنون به این فکر کردهاید که چه چیزی باعث ارزشمندی شما در محل کار میشود؟ نظرتان راجع به مهارت هایی که لزوماً در یک کلاس سنتی کلاس درس یاد نگرفتهاید چیست؟ آیا همانها باعث برتری شما در محل کار شدهاند؟
من از حضور در کلاس درس چیزهای زیادی آموخته و کسب کردم. محیط یادگیری ساختارمند یک کلاس درس، مهارت های سخت در ریاضی و علوم و نحوه پیروی از دستورالعملها را به من آموخت، اما این ها با مهارتهایی که در خارج از آن کسب کردم کاملاً متفاوت است.
اگر در بازار کار هستید، احتمالاً بارها و بارها شنیده اید که کارفرمایان به شدت به دنبال استخدام “مهارت های نرم” و مهارت های بین فردی هستند. من فهمیدم که بسیاری از این مهارت هایی که دارم را از طریق تجربیاتم در برنامهها و فرصتهای خارج از کلاس یاد گرفتهام.
در ادامه میخواهم لیستی از هشت مورد از باارزش ترین مهارت های نرمی را که در طول این سالها کسب کرده ام و نمیتوانستم از نشستن در کلاس درس یاد بگیرم را با شما به اشتراک بگذارم.
۱– مدیریت تعارض و همکاری
توانایی همکاری سازنده، تشریک مساعی و مدیریت تعارض با افراد در هر شرایطی، یک دارایی ارزشمند است. من این مهارت را از کار کردن با گروههای مختلفی از افراد و در موقعیتهای مختلف آموختهام و تنها با روش، توانستم بفهمم که نحوه عملکرد ما در هر موقعیتی باید متفاوت باشد.
من بسیاری از این مهارتها را هنگامی که در قسمت روابط عمومی شرکتی کار دانشجویی میدادم و یا زمانی که دستیار تدریس در دانشگاه بودم به دست آوردم؛ در این موقعیت مرتباً در حال سر و کله زدن با حجم بالایی از نظرات، نگرش ها و تعارضات مختلفی که باید آنها را مدیریت و حل میکردم، بودم،
در شرکت روابط عمومی، باید برای انجام کار مشتری، با همه افراد تیم خود کار میکردم.
نه تنها مجبور به همکاری و مدیریت تعارضات در تیم خود بودم، بلکه به عنوان یک مدیر اجرایی نیز باید با مشتری ارتباط برقرار کرده و مسائل و مشکلات مربوط به آنها را نیز مدیریت کنم. مثلا این که یک طرح گرافیکی را که دوست ندارند یا تغییر یک جمله تبلیغاتی؛ مسائلی از این دست را باید به بهترین شکل ممکن حل میکردم.
این تجربه به من آموخت که همکاری در تولید و اجرا واقعا به چه معناست: همکاری با دیگران برای رسیدن به یک هدف مشترک.
هنگامی که دستیار تدریس بودم، باید با همکاران و اساتید برای یافتن بهترین راه حل های مشکلات دانش آموزان مشورت و همکاری میکردم و برنامه زمان بندی کلاسها و چگونگی تدریس هر یک از دروس را با آنها در میان میگذاشتم.
من در طول این مدت فهمیدم که در مدیریتِ تعارض و همکاری، مواردی چون صبر، فکر باز و روشن و سازگاری همیشه در الویت هستند.
۲- شبکهسازی
وقتی شروع به فرو کردن انگشتان پاهایم به دنیای حرفهای کردم، حرفهایها و اساتیدم همیشه تاکید داشتند که دانش آموزانی مثل من نیاز به بیرون رفتن و شبکه سازی دارند. سرم را تکان دادم و لبخندی زدم انگار می دانم منظور آنها چیست.
در سال آخر تحصیل در مدرسه، برای رشته اصلی خود به یک سازمان پیش حرفه ای پیوستم و در اولین جلسه به اتاقی پر از افراد ناشناس رفتم و اعضای هیئت اجرایی در مورد پیشرفت حرفهای صحبت کردند.
ترسیده بودم. احساس می کردم اصلا به آنجا تعلق ندارم و هیچ چیزی از صحبتهای آنها نمیفهمیدم. آنها مرتباً کلمه «شبکه سازی» را تکرار میکردند و وحشت من بیشتر و بیشتر میشد. چرا که هیچ ایدهای نداشتم که از چه چیزی صحبت میکنند.
کم کم فهمیدم که شبکه سازی یعنی با افراد حرفهای ارتباطی معناداری برقرار کنیم. با اینکه ترسیده بودم، فهمیدم که معنی این مورد را خودم باید یاد بگیرم. فهمیدم که کلاس درس مکان یاد گرفتن این مورد نیست. صرفا باید این کار را انجام میدادم.
به عنوان یک درونگرا، برقراری مکالمه با مردم، عرضه خودم به آنها و بازاریابی برای من بسیار سخت بود. اما من خودم را از منطقه امنی که داشتم بیرون کشیدم تا با ناشناختهها بیشتر آشنا شوم.
آنقدر این کارها را ادامه دادم تا اینکه احساس راحتی بیشتری در دست دادن و ارائه معرفی مختصر از خود و پرزنت کردن کارم پیدا کردم. من این مهارت را صرفا با رفت و آمد به مکانهای مختلف و تمرین بسیار آموختم.
۳- خلاقیت
آیا تا به حال احساس کردید که شاید به اندازه کافی خلاق نیستید؟ من هم همینطور. خبر خوب این است که در همه افراد خلاقیت وجود دارد. اما احتمالا هنوز پنهان است. برای یافتن خلاقیت درونی روشهای زیادی وجود دارند.
خلاقیت را چگونه یاد می گیرید؟ من حجم زیادی از خلاقیتم را در اوقات فراغت یاد گرفتم. در اوقات فراغت انرژی خود را به مواردی چون خواندن، نوشتن، تماشای سخنرانیهای تد تاک و یاد دادن مهارتهای جدید به خودم پرداختم.
پس از پیوستن به کارکنان سالنامه دبیرستان، من واقعاً علاقمند به عکاسی و طراحی گرافیک شدم. برادرم یک دوربین دیجیتال به من داد. با آن همه جا میرفتم و قاب بندی و ترکیب را تمرین میکردم. جهان از لنز دوربین بسیار جذاب تر به نظر میرسید. طراحی و نوشتن را امتحان کردم. حتی با یکی از دوستانم چندین فیلم ساختم.
من فکر می کنم یکی از کلیدهای خلاقیت پیدا کردن چیزی است که برای شما الهام بخش است و خوشحالتان میکند. وقتی خود را با چیزهایی که به شما الهام میدهند احاطه کرده و به خود اجازه می دهید که افکاری را که معمولاً مضحک یا بی اهمیت تلقی می کنید، در نظر بگیرید.
خود را از محدودیت ها رها می کنید و در این صورت می توانید برخی از خلاقیتهای خود را پیدا کنید.
۴- رهبری
در ابتدا وظیفه رهبری گروهی از همسالانم هولناک بود. من نمیدانم که چرا آنها به من برای انجام این کار اعتماد کردند، اما دلیل آن خیلی زود مشخص شد.
مشاوران من چیزی را در من دیدند که نشان می داد می توانم ضمن هدایت افراد و همکاری با آنها، بتوانم آینده را هم پیشبینی کنم. اما من به این خاطر این موضوع را فهمیدم که هنگام شروع کار در آن شرایط بودم؛ در غیر این صورت، من هرگز مهارتهای رهبری خود را کشف نمیکردم.
این کار همچنین به من آموخت که اساسا تصورم از رهبری چیست. در هدایت تیم، من همیشه نقاط قوت، ضعف و علایق هر یک از اعضا را در نظر می گیرم تا بتوانم بهترین وظایف را به آنها واگذار کنم.
شاید کسب مهارتهای رهبری یعنی در سازمان و محل کار خود خود به دنبال مناصب مدیریتی باشید، یا از مدیر خود بخواهید مسئولیت های بیشتری را به شما واگذار کند.
شاید داوطلب شدن در یک خیریه غیر انتفاعی بتواند به شما در کسب تجربه رهبری کمک کند. حتی کار کردن روی یک پروژه شخصی برای تفریح با خانواده و دوستان نیز میتواند تجربیاتی را برای تفویض تجربه به شما منتقل کند.
دیدگاه خود را بنویسید